جام زهر

مجموعه ای برای بررسی خط سازش در کشور

جام زهر

مجموعه ای برای بررسی خط سازش در کشور

شرکت در مسابقه
نحوه تهیه کتاب
بایگانی
پیوندها
چطور شد که به سراغ بررسی موضوع قطعنامعه ۵۹۸ و نحوه پذیرش آن توسط حضرت امام (ره) بررسی لایه‌های پنهان آن رفتید؟ 
 
بنده مدتهاست کارهای پژوهشی و مطالعاتی انجام می‌دهم، سال ۱۳۸۰ هم کتاب آمریکا و براندازی جمهوی اسلامی ایران را منتشر کردم. طی این سال‌ها در حوزه مسائل ایران و آمریکا و تاریخ معاصر مطالعات زیادی داشته‌ام و دفاع مقدس هشت ساله هم یکی از زمینه‌های مطالعاتم بوده است در این مطالعات به بحث پایان جنگ برخوردم و علاقه‌مند شدم در این موضوع هم کار ویژه‌ای انجام دهم. تقریبا از سال ۸۸ در رابطه با این موضوع شروع به فیش برداری کردم و که در سال گذشته یک مجموعه که به صورت پاورقی در روزنامه کیهان در هفته دفاع مقدس چاپ شد، روند تحقیاتم را ادامه دادم که نهایتا منجر به چاپ کتاب راز قطعنامه شد. 
 
 آیا منابع غیر آشکار و طبق بندی شده در ویرایش کتاب استفاده شده است؟ 
 
خیر منابع این کتاب همه آشکار است و در پایان کتاب لیست آن‌ها اعم از خبرگزاری‌ها و سایت‌ها و کتاب‌ها و نشریات آمده است. 
 
منابع عمده‌ای که بنده در تهیه این کتاب استفاده کردم شامل حدود دوازده عنوان از کتاب‌های آقای هاشمی و حدود هشت کتاب از مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه و کتاب‌ها و مقالات دیگری است که عنوان هریک در فهرست منابع انتهای کتاب آمده است. 
 
 چرا بحث پایان جنگ حالت رازگونه دارد؟ آیا می‌توان این کتاب را به آن بخش از پیام امام (ره) به مناسبت پذیرفتن قطعنامه که برخی ناگفته‌های آن بعدا روشن خواهد شد مرتبط دانست؟ 
 
بله قطعا همینطور است آنزمان هنوز مصلحت نبود که یکسری مسائل در سطح جامعه گفته شود، اما امروزکه ۲۵ سال از پایان جنگ می‌گذرد، مصلحتهای آنروز دیگر صدق نمی‌کند بلکه بیان ناگفته‌های جنگ منجر به آگاهی افکار عمومی از شرایطی است که امام از آن به عنوان سرکشیدن جام زهر نام بردند. یعنی امری که نه تنها خوش آیند نبوده است بلکه سهمگین هم بوده است. بعد از اینکه امام تحت فشار برخی افراد قطعنامه را می‌پذیرد دیگر کسی لبخند را بر لبان امام نمی‌بیند و دیگر در هیچ دیداری سخنرانی نمی‌کنند. 
 
 بخش عمده این کتاب به عمده از کتاب راز قطعنامه به خاطرات روزانه و گفته‌های آقای هاشمی رفسنجانی می‌پردازد، ایشان به عنوان رئیس مجلس چه مسئولیتی در قبال جنگ داشتند؟ 
 
ایشان به عنوان رئیس مجلس عضو شورایعالی دفاع بوده‌اند، اما از اواخر سال ۱۳۶۲ تا پایان جنگ به عنوان فرمانده جنگ منصوب می‌شوند و از خرداد ۱۳۶۷ هم جانشین فرمانده کل قوا بوده‌اند، به دلیل اهمیت نقششان در روند جنگ بیشتر اطلاعات از سخنان و خاطرات ایشان است. 
 
 آیا می‌توان تاثیر این انتصاب به عنوان جانشین فرمانده کل قوا را در خرداد ۱۳۶۷ تا ۲۷ تیر که زمان پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ است مشاهده کرد؟ 
 
امام خمینی (ره) ایشان را به عنوان جانشین فرمانده کل قوا منصوب می‌کنند که همه امکانات و قوای کشور در راستای پشتیبانی همه جانبه از جنگ بسیج شود. اما آنچه در صحنه عمل اتفاق می‌افتد برعکس است یعنی همه تلاش‌ها در این جهت است که ادامه جنگ فایده‌ای ندارد باید قطعنامه را پذیرفت. 
 
 در نامه‌ای که در انتهای کتاب آورده‌اید پاسخی به سخنان آقای هاشمی بعد از انتشار پاورقی‌ها در روزنامه کیهان داده‌اید، بعد از انتشار کتاب هم باخوردهایی از این قبیل مشاده کردید؟ 
 
چند بار خود آقای هاشمی با گوشه و کنایه گفتند تاریخ دفاع مقدس توسط افراد بی‌هویت و جبهه ندیده و کسانی که امام را درک نکرده‌اند تحریف می‌شود، که من در نامه آخر کتاب جواب این تهمت‌ها را داده‌ام که از چه سالی پیش از انقلاب فعالیت داشته‌ام و در جنگ کجا بوده‌ام، دو نامه هم به روزنامه معکس شد که یکی از طرف سردار فیروزآبادی بود که راجع به بحثی بود که از قول اشان از زبان یکی از نمایندگان مجلس آمده بود که ایشان جمله را رد نکردند اما تصحیح کردند، نامه دیگر از سوی سردار حسین علایی بود که در رابطه به بخشی از کتاب بود که امام در زمان ورود ناوگان نظامی آمریکا در سال ۶۶ فرموده بودند: اگر من جای شما باشم اولین ناوی که خواست وارد خلیج فارس شود را‌‌ همان جا می‌زنم ولی این کار انجام نشد و در نتیجه آمریکا طی سال ۶۶ و ۶۷ بیش از ۹۰ فرودند کشتی جنگی وارد کرد و آنهمه خسارت بر ما تحمیل کرد و کشتی‌های جنگی و هواپیمای مسافربری ما را زد و... آقای علایی در نامه‌اش گفته بود که اینگونه نیست که هیچ کاری انجام نشده باشد و آن ناو بعدا با مین برخورد کرد. در صورتی که حرف امام این نبود ایشان گفته بودند اگر جای شما باشم در‌‌ همان ابتدای ورود، ناو آمریکایی را می‌زنم. 
 
اگر مسئولان کشور جنگ را در راس امور کشور می‌گذاشتند جنگ این قدر طول نمی‌کشید و خیلی زود‌تر با نابودی صدام و رژیم بعث به پایان می‌رسید. ما همیشه از گوش نکردن مسئولین به توصیه‌های رهبری ضربه خورده‌ایم. امام فرموده بودند که جنگ در راس همه امور باشد ما در طول جنگ نزدیک به ۱۸۰ میلیارد نفت فروختیم و فقط ۲۰ میلیارد خرج جنگ شد و این یعنی زمین گذاشتن حرف امام، و ما از همین ناحیه ضربه خوردیم. 

 علت تاکیدهای مکرر حضرت امام بر اینکه جنگ در راس همه است چه بود، شاید پذیرش این حرف در سالهای دهه ۶۰ آسان باشد، اما برای جوانهای امروزی بفرمایید که جنگی که به ظاهر خرابی و ویرانی است چرا باید در صدر باشد؟ 
 
بله طبیعت جنگ خرابی و ویرانی اما وقتی دشمنی به کشور ما حمله می‌کند در حدود بیست هزار کیلو متر مربع را اشغال می‌کند و کلی صدمات اقتصادی و انسانی بر ما وارد می‌کند، ما چه باید بکنیم؟ باید دفاع بکنیم و کار ما طی ۸ سال دفاع بود حتی آنزمان که در خاک دشمن می‌جنگیدم هم دفاع بود که دشمن را به این نتیجه برسانیم که تسلیم حق شود و به متجاوز بودن خود اقرار کند و خساراتی که وارد کرده را جبران کند علی رغم اینکه اغلب کشورهای دنیا از آن‌ها پشتیبانی می‌کردند ما باید تلاش می‌کردیم که او این غرامت را بپردازد. مردم و رزمندگان ما این ناموازنه را با قدرت ایمان و ایثار خود جبران کردند و جنگ برکات زیادی داشت و علی رقم اینکه ما به هدفهای خود نرسیدیم اما دشمن هم به اهدافش نرسید. ما همانطور که امام بار‌ها فرمودند می‌خواستیم مردم عراق را نجات دهیم. اما همین جنگ هشت ساله باعث شد که هیچ قدرت متجاوزی در دنیا جرات تجاوز به جمهوری اسلامی را نداشته باشد. آن‌ها اگر امکان اعمال قدرت نظامی علیه ما داشتند حتی یک روز هم تردید نمی‌کردند ولی چون از هشت سال دفاع مقدس درس گرفتند دیگر هیچ کشوری جرات این کار را ندارد. 
 
 اگر بخواهید از مجموعه عوامل و نفش آفرینان اصلی پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ نام ببرید، به چه کسانی اشاره می‌کنید؟ 
 
نقش اصلی را در این میان آقای هاشمی و اطرافیان ایشان داشتند که در کتاب هم به آن اشاره شده است. ایشان در جلسه ۲۳ تیرسال ۶۷ بعد ازاینکه موفق نشده بودند امام را مجاب به پذیرش قطعنامه کنند، نامه‌های جداگانه محسن رضایی فرمانده سپاه، فرمانده ارتش، میرحسین موسوی نخست وزیر، روغنی زنجانی وزیر برنامه و بودجه، سید محمد خاتمی وزیر ارشاد و مسئول تبلیغات ستاد کل قوا و نامه خودش را به امام (ره) ارائه می‌کند که مجموعاً همه آقایان دست‌هایشان را به علامت تسلیم بالا برده بودند و امام هم وقتی می‌بیند که مسئولین اصلی کشور که امام برای ادامه جنگ بر آن‌ها متکی است توان ادامه جنگ را ندارند با کمال ناراحتی مجبور به پذیرش قطعنامه می‌شود. 
 
که این‌ها چند دلیل برای پذیرش قطعنامه اعلام کردند، یکی دلیل اقتصادی است که هم نخست وزیر هم وزیر برنامه بودجه‌اش اعلام کرده‌اند که در کتاب نشان داده شده که واقعیت نداشته است. دیگری بعد سیاسی است که یگر روحیه رزمندگان روحیه جنگی نبست و آقای هاشمی هم در صحبت‌هایش اعلام کرده بود که مردم به جبهه نمی‌روند که این را هم اثبات کرده‌ایم که خلاف واقع بوده است. بحث دیگر شرارتهای صدام مثل موشک باران‌های وسیع و... است که نشان دادیم این‌ها مسائلی نبوده که صرفا مربوط به تیر ۶۷ باشد امام از قبل همه این مسائل را می‌دانستند و به این دلایل هیچ‌گاه حاضر نشدند قطعنامه را بپذیرند. مسئله بعدی ضعف بنیه نظامی است که آقای هاشمی در دیدار با امام چند بار گفته بود که عراق می‌تواند دوباره خوزستان را اشغال کند. 
 
 فرمانده وقت سپاه همواره گفته است این نامه را خطاب به آقای هاشمی نوشته است نه امام و منظورش پذیرفتن قطعنامه نبوده است؟ 
 
 نامه‌ای که محسن رضایی در دوم تیر ۶۷ به آقای هاشمی می‌نویسد به این مسئله اشاره دارد که ما تا پنج سال آینده توانایی هیچ گونه عملیات آفندی را نخواهیم داشت اگر ما تا آن زمان ۳۰۰هواپیمای جنگی، ۳۰۰۰ توپ، ۲۵۰۰ تانک، ۳۰۰ هلی کوپ‌تر، را داشته باشیم و نیروی سپاه ۷ برابر و نیروی ارتش ۵/۲ برابر شود و شورایعالی دفاع هم چند میلیارد دلار برای ما تامین بکند و آمریکا را هم از خلیج فارس بیرون بکنیم آن وقت خواهیم توانست عملیات آفندی داشته باشیم. ما در کتاب ثابت کرده‌ایم که استدلالهای ایشان صحیح نبوده است چون سه روز پس از قبول قطعنامه عراق دوباره به ما حمله می‌کند و تا نزدیک اهواز پیش می‌آید و چند روز بعد هم منافقین از سمت غرب وارد کشور شدند، در‌‌ همان چند روز امام یک پیام فرستاد که فرماندهان اشاره می‌کنند که دو ساعت از این پیام نگذشته بود که بچه‌ها چنان حمله‌ای به تانکهای عراقی کردند که عراق دو روزه خاک کشور را ترک کرد. خب این در شرایطی است که درخواستهای آقای رضایی محقق نشده است. ایشان در مرداد ۶۷ نامه به امام می‌نویسند و در خواست عملیات آفندی علیه عراق می‌کند، در صورتی که در نامه گفته بود اگر این شرایط محقق شود پنج سال آینده می‌توانیم این کار را بکینم. ما ثابت کردیم که بعضی کمبود ایمان و اعتقاد به خدا داشتند و روحیه خود را از دست دادند و در پازلی که آقای هاشمی تعریف کرده بود بازی کردند. 
 
 وقایع بعد از پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸، مانند حمله عراق به خوزستان حمله منافقین به کرمانشاه و بعدا حمله عراق به کویت، درستی کدامیک از دو دیدگاه ادامه جنگ یا پذیرش قطعنامه را تایید می‌کند؟ 
 
امام بار‌ها این نکته را تذکر داده بودند که کسانی که به دنبال آتش بس هستند نمی‌توانند مسائل را درست تشخیص دهند و صدام اهل صلح نیست اینکه مدام دم از صلح می‌زند بخاطر این است که نفس تازه کند و در فرصت مناسبی دوباره به ما حمله کند. آقای هاشمی هم بعداً در مصاحبه‌ای اعلام کردند که امام نظرش این بود که صدام به دنبال صلح نیست و به دنبال فرصتی برای حمله دوباره است، تحلیل درستی بود و ما هم این تحلیل را قبول داشتیم. ما سؤال کردیم چرا آقای هاشمی برخلاف این عمل می‌کرد، خود ایشان یکجا اشاره می‌کند من در طول جنگ سیاستی را در پیش گرفته بودم که امام آنرا تایید نمی‌کرد ولی با آن مخالفت هم نمی‌کرد. این چه تبعیتی از امام است، همین امر باعث شد جنگ طولانی شود و با پیروزی تمام نشود. 
 
 پیروزی که می‌فرمایید چه مولفه‌هایی دارد، یکی از مسائل مهم برای ما تعیین متجاوز از سوی شورای امنیت بود که بعدا به نتیجه رسید؟ 
 
یکی از مغالطه‌هایی که متاسفانه برخی آقایان امروز هم می‌کنند، حتی در مناظرات انتخاباتی اخیرهم شاهد بودیم این است که قطعنامه ۵۹۸ به نفع جمهوری اسلامی بود و چون خواست‌ها و شرایط ما در آن گنجانده شده بود ما پذیرفتیم، واقعیت مسأله چنین نیست، ‌ما بندهای اصلی قطعنامه را در کتاب آوردیم، عمدتاً به نفع عراق و به ضرر ما تنظیم شده است، خود آقای ولایتی که در همین مناظرات از قطعنامه دفاع می‌کرد، به عنوان وزیر امور خارجه وقت به صراحت اشاره می‌کند که این قطعنامه چون با مشورت ما تهیه نشده ما نمی‌توانیم آن را بپذیریم، ‌خب وقتی ایشان خودش می‌گوید قطعنامه با مشورت جمهوری اسلامی تهیه نشده پس چگونه آقای هاشمی یا خود ایشان یا آقای رضایی بعدا ادعا می‌کنند که ما توانستیم شرایط خودمان را در قطعنامه بگنجانیم، ‌ چطور توانستید بگنجانید؟ وقتی که خودتان اعتراف می‌کنید که قطعنامه بدون مشورت با ما تهیه شده، ‌اینکه تناقض است. 
 
در قطعنامه فقط یک بند کلی آمده که شورای امنیت یک هیئتی را تعیین می‌کند که از دو کشور بازدید کنند و با مسئولین دو کشور صحبت کنند و مشخص کنند که آغازگر جنگ که بوده است و به شورا گزارش دهند، یعنی چیزی که در قطعنامه آمده و گزارش به شورای امنیت بدهد؛ اینکه شورا موظف است که مقصر را مشخص و معرفی کند هیچ کجا نیامده و بعدش هم دیدیم که همینطور هم شد و شورای امنیت به هیچ عنوان عراق را به عنوان متجاوز اعلام و محکوم نکرد، آقای هاشمی در یادداشت‌های روزانه خودشان و هم در بعضی مصاحبه‌شان متاسفانه مدعی شدند که شورای امنیت، عراق را به عنوان متجاوز اعلام کرد، ‌ این اصلا صحت ندارد، ایشان یک مدرک اعلام کنند که شورای امنیت عراق را به عنوان متجاوز معرفی کرده باشد، چنین سندی وجود ندارد. 
 
 پس پایه این حرف چیست؟ 
 
در حرفهای خصوصی همانطور که یک نقل قولی از مقام معظم رهبری که آن موقع رئیس جمهور بودند آوردم، که این‌ها می‌آمدند در حرفهای خصوصیشان به می‌گفتند بله ما قبول داریم عراق متجاوز است. ولی در حوزه رسمیشان هیچ‌گاه حاضر نبودند عراق را به عنوان متجاوز اعلام کنند، شما در بیانیه‌ها و قطعنامه‌های شورای امنیت بگردید ببینید یک جا پیدا می‌کنید که شورای امنیت اعلام کرده باشد که عراق متجاوز است و به جمهوری اسلامی حمله کرده و محکوم است و باید غرامت جنگ را هم بپردازد، ‌هیچ کجا چنین چیزی را شما نمی‌بینید. در بحث تعیین غرامت که در قطعنامه آمده، فقط گفته شده که بواسطه خساراتی که به دو کشور در جنگ وارد شده می‌آیند بررسی کنند که چقدر خسارت وارد شده و جوامع بین المللی کمک کنند برای بازسازی خسارت‌ها، ببینید اصلا چنین چیزی که کشور متجاوز باید بیاید غرامت جنگ را بپردازد اصلا وجود ندارد، این چیزی که آقایان اعلام می‌کنند برای فریب دادن مردم است، چنین چیزی در بندهای قطعنامه وجود ندارد! یعنی نه صدام بعنوان متجاوز تعیین و اعلام شد و نه هیچ غرامتی بعهده عراق گذاشته شد که بعنوان خسارت جنگی به ما بپردازد، ‌برای تبادل اسرا هم در قطعنامه هیچ ساز و کار عملی پیش بینی نشده فقط به صورت کلی اشاره شده است که طرفین باید اسیران جنگی را طبق معاهده ژنو مبادله کنند، طبق چه راهکاری معلوم نیست و یا اینکه نیروهای دو کشور به مرزهای شناخته شده بین المللی برگردند، طبق چه راهکاری؟ اصلا گفته نشده، کما اینکه می‌بینیم عراق تا دو سال بعد از پایان جنگ نه نیرو‌هایش را تا پشت مرزهای بین المللی می‌برد یعنی هنوز بخشی از خاک ما حول و حوش ۲۵۰۰ کیلومتر در اشغال عراق بود و نه حاضر به تبادل اسرا با ما بود، فقط زمانی که قصه حمله به کویت پیش آمد و نیروهای آمریکایی و غربی و متحدین سابقش رفتند لشکرکشی کردند و تهدیدش کردند، آن موقع بود که خواست از ناحیه مرزهای جمهوری اسلامی خیالش راحت شود آمد با ما قراردادی بست که هم پیمان الجزایر را به رسمیت شناخت و حاضر شد که نیرو‌هایش را به پشت مرز‌ها ببرد و اسرا را با ما مبادله کند، یعنی اگر ماجرای حمله عراق به کویت پیش نیامده بود تا ۲۰ سال بعد از آن هم عراق نه از باقیمانده خاک ما بیرون می‌رفت نه حاضر به تبادل اسرا می‌شد و نه حاضر به پذیرش معاهده ۱۳۷۵ الجزایر می‌شد و نه آقای خاویر پرز دکویار دبیر کل وقت سازمان ملل در گزارش‌اش هیچ وقت حاضر نمی‌شد اعلام کند که عراق آغازگر جنگ بوده، او هم وقتی ماموریتش داشت تمام می‌شد چون عراق آن تجاوز را به کویت انجام داده بود آمد گفت که بله عراق جنگ را شروع کرده، این را هم فقط در گزارش دبیر کل به شورای امنیت می‌بینیم، اما شورای امنیت هیچوقت بر اساس گزارش این دبیر کل نمی‌آید قطعنامه رسمی صادر کند و عراق را رسما به عنوان متجاوز اعلام کند، این کار را اصلا نکردند. 
 
 شما در بخش‌هایی از کتاب به تلاش گروهی در وزارتخارجه وقت برای تحمیل آتش بس به کشور اشاره دارید، این تلاش‌ها با مسئولیت و هماهنگی چه کسی بوده است؟ 
 
ما رسما قطعنامه ۵۹۸ را در چه تاریخی می‌پذیریم؟ ۲۷ تیر ۶۷، جمهوری اسلامی در این تاریخ پذیرش قطعنامه را به سازمان ملل اعلام می‌کند، اما آنهایی که از قبل یک دیپلماسی پنهانی را در پشت پرده هدایت می‌کردند و وزارت خارجه را هم در سال ۶۶ آلت دست خودشان می‌کنند در ۱۳ اسفند ۶۶ به شورای امنیت سازمان ملل اعلام می‌کنند که ما قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتیم و آماده اجرایش هم هستیم، در پایین صفحه ۲۶۱ من این را آوردم، خبر را شبکه تلویزیونی ABC آمریکا نقل می‌کند، اما اجازه نمی‌دهند این خبر در داخل کشور پخش شود و مسئولین دیگر از آن مطلع شوند، نه به امام خبر می‌دهند نه به رئیس جمهور می‌گویند و نه به مردم می‌گویند و نه به حزب الله می‌گویند و نه به رزمندگان می‌گویند، این سیاست را پشت پرده نگه می‌دارند، در تایید این خبری که شبکه ABC آمریکا زده خود آقای محسن رضایی چند سال قبل در یکی از مصاحبه‌هایشان این را تاکید می‌کند و اشاره می‌کند جمهوری اسلامی یک سال قبل قطعنامه را پذیرفته بود اما به خاطر مصالحی اعلام نکردند تا بتوانند پشت پرده کار‌ها را انجام دهند. نماینده ایران در سازمان ملل روز سیزده اسفند ۶۶ آقای محمدجعفر محلاتی این پذیرش قطعنامه را به شورای امنیت اعلام می‌کند؛ ‌خب سؤال ما این است که آقای محلاتی زیر نظر چه کسی کار می‌کرد؟ رئیس‌اش که بوده؟ وزیر امور خارجه وقت، وزیر امور خارجه وقت که بوده؟ جناب آقای دکتر ولایتی؛ جناب آقای دکتر ولایتی حضرتعالی نمی‌دانستید که پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مخالفت با سیاست‌های رسمی نظام جمهوری اسلامی است؟ شما خبر نداشتید که امام خمینی به شدت با این مسئله مخالف هستند؟ چرا این مسئله را بدون اینکه به امام اطلاع بدهید انجام دادید؟ بدون اینکه به رئیس جمهور اطلاع دهید انجام دادید؟ چرا در پازل دیپلماسی پنهانی که آقای هاشمی تعریف کرده بود افتادید؟ به چه دلیل چهار پنج ماه قبل از اینکه جمهوری اسلامی رسما قطعنامه را بپذیرد آقایان پذیرش قطعنامه را به صورت پنهانی به سازمان ملل اعلام می‌کنند؟ شما نمی‌دانستید که اگر این خبر به فرماندهان جبهه برسد باعث تضعیف روحیه آن‌ها می‌شود و باعث تضعیف جبهه‌ها می‌شود؟ پس بدون اطلاع رهبری و رئیس جمهور چرا این کار را کردید؟ 
 
 در رابطه با شکست‌های نظامی در پایان جنگ تحلیلهای متناقضی وجود دارد درکتاب خیلی در اینباره توضیح داده نشده است؟ به نظر شما این سلسله شکست‌ها ارتباطی با مساله قطعنامه دارد؟ 
 
در اینجا یک نکته مهم است که در کتاب هنوز نیاوردیم. ما سال ۶۶ طبق روال هر ساله جنگ یک عملیات بزرگ داریم، ‌سال ۶۶ عملیات بزرگ ما در جبهه چیست؟ کربلای ۱۰ است در شمال غرب کشور، کردستان عراق عملیات حلبچه؛ اینجا یک نکته ظریفی است که تا الان کسی بازش نکرده و آن این است طبق مصاحبه‌هایی که آقای محسن رضایی می‌کند و در کتاب خودش راجع به جنگ این را مکتوب آورده که ما از سال ۶۵ گزارشات مکرر و متعددی داشتیم مبنی بر اینکه عراق دارد خودش را برای بازپس‌گیری فاو آماده می‌کند. فاو را ما چه موقع گرفتیم؟ در عملیات والفجر ۸ بهمن ۶۴، حدود ۷۰ روز عراق با همه قوای زرهی و هوایی و شیمیایی و هر چه که داشت پاتک زد که فاو را از ما پس بگیرد و نیروهای ما در فاو مقاومت کردند همه آن پاتک‌ها را دفع کردند ایستادند.... 
 
.... کلی بمباران شیمیایی کرد، لشکرهای پیاده‌اش را آورد نیروهای زرهی‌اش را آورد و هواپیما‌ها و هلی کوپترهای جنگی را بکار گرفت تا فاو را پس بگیرد ولی نتوانست، بعد از ۷۰ روز آنقدر تلفات دادند که دیگر ناامید شدند و پاتک‌هایشان را قطع کردند، ما فاو را ۷۰ روز زیر شدید‌ترین بمباران‌ها گلوله باران‌ها زرهی‌ها و شیمیایی‌ها مقاومت می‌کنیم و عقب نمی‌نشینیم، چطور می‌شود تاریخ ۲۸ فروردین ۶۷ ظرف ۲۴ ساعت از فاو عقب نشینی می‌کنیم، ۲۴ ساعته، چرا؟ 
 
بیایم جلو‌تر ۴ فروردین ۶۷، ما شلمچه را ظرف ۸ ساعت خالی و عقب نشینی می‌کنیم شلمچه‌ای که در عملیات کربلای ۵ با آن همه فداکاری‌ها و ایثارگری‌های رزمندگان ما آن همه جانباز و شهید و مفقود و اسیر تصرف کردیم و تا پشت دروازه‌های بصره رسیدیم علیرغم همه آن موانع و چیزهایی که صدام ردیف به ردیف پشت سر هم چیده بود و حامیان خارجی‌اش هم حمایت می‌کردند، ما در عملیات کربلای ۵ با آن سنگینی رفتیم تا پشت دروازه‌های بصره مستقر شدیم، چطور می‌شود ۴ خرداد ۶۷ ظرف ۸ ساعت همه مناطق را پس می‌دهیم و عقب می‌نشینیم؟ بیایید جلو‌تر، اگر اشتباه نکنم ۴ تیر ۶۷، از جزایر مجنون ظرف چند ساعت عقب نشینی می‌کنیم، فاو به عنوان یک نقطه استراتژیک و مهم، جزائر مجنون به عنوان نقطه استراتژیک و مهم عراق، شلمچه به عنوان یک نقطه مهم و استراتژیک تا پشت دروازه بصره دست ما بود، ما تا آن موقع دست بالا را در جبهه داشتیم، چطور می‌شود این‌ها را ظرف چند ساعت تحویل می‌دهیم و عقب می‌نشینیم؟ 
 
 پس می‌توانیم یکی از ناگفته‌های سرکشیدن جام زهر را همین مقطع بدانیم؟ 
 
بله این را که اشاره کردم که در ۱۳ اسفند ۶۶ حدود پنج ماه قبل از پذیرش رسمی قطعنامه، آقایان با دیپلماسی پنهانشان رفتند در شورای امنیت اعلام کردند که ما قطعنامه را پذیرفتیم، ‌خب امام که به شدت مخالف است رئیس جمهور که مخالف است رزمنده‌ها و فرمانده‌ها هم که مخالف‌اند چگونه می‌شود که این آقایانی که چند سال در پی تحمیل پذیرش قطعنامه به امام بودند تا وقتی که ما این نقاط قوت را داشتیم امام حاضر به پذیرش قطعنامه نمی‌شود، رزمندگان و فرماندهان حاضر به پذیرش نمی‌شوند، پس چکار باید کرد؟ باید کاری کرد که همه این نقاط قوت ما تبدیل به نقطه ضعف بشود، همه این نقاط استراتژیکی که دست ماست یکی یکی از دست ما بیرون برود به دست عراقی‌ها تصرف بشود تا ما در موضع ضعف باشیم و حالا از موضع ضعف به امام خمینی فشار وارد کنیم که باید قطعنامه را بپذیریم. 
 
 حمله سالانه ما به جای اینکه در جنوب و ادامه آن حلقات باشد منتقل می‌شود به کربلای ۱۰ حلبچه شمال غرب کشور در کردستان عراق، همه نیروهای رزمنده را از جنوب جمع می‌کنند می‌فرستند در شمال غرب کشور در کردستان عراق، هزار کیلومتر دور‌تر، قسمت اعظمش تجهیزات که داریم را به آنجا می‌فرستند، آقای محسن رضایی خودش دارد اعتراف می‌کند می‌گوید سال ۶۵ گزارشات اطلاعاتی برای ما می‌آمد که صدام خودش را دارد آماده حمله به فاو می‌کند، گزارشات اطلاعاتی می‌آمد که این‌ها قصد حمله به شلمچه و جزایر مجنون را دارند، در کتابم آورده‌ام که وزارت اطلاعات از چند ماه قبل از عملیات کربلای ۱۰ چندین بار به سپاه هشدار می‌دهد که عراق دارد قوای خودش را آماده می‌کند که بیاید فاو، ‌شلمچه و جزایر مجنون را بگیرد. سردار رشید در گزارشی که به آقای محسن رضایی دارد اشاره می‌کند: صدام چهارصدهزار نیرو در بصره و الاماره جمع کرده است، حدود ۳۰۰۰ تانک و توپ و کلی نیرو و تجهیزات آماده کرده، این‌ها آمده‌اند که فاو و مناطقی که دست ما است را بگیرند، این هشدار‌ها را آقای سردار رشید چند ماه قبل از عملیات کربلای ۱۰ به آقای محسن رضایی می‌دهد، سوال این است که ما بجای اینکه بیاییم نیروهای مستقر در فاو را تقویت کنیم تجهیزات و امکانات به آنجا منتقل کنیم نیروهای در جزیره مجنون و شلمچه را تقویت کنیم چرا می‌آییم برعکس‌اش عمل می‌کنیم، عقب نشینی مااز فاو ظرف ۲۴ ساعت هیچ توجیه نظامی ندارد. 
 
این چیزی است که تا الان از آقایان کسی سوال نکرده که بیایند به مردم جواب بدهند، شما در حالی که خبر دارید که دشمن دارد خودش را آماده حمله به این جبهه‌ها می‌کند به جای اینکه این نقاط و این جبهه‌ها را تقویت کنید نیرو‌ها را جمع می‌کنید می‌برید هزار کیلومتر دور‌تر، که در این مناطق نباشند؟! این چه معنایی دارد؟ جز این است که بناست جوری عمل شود که ما این مناطق را یکی یکی از دست بدهیم و بعد بیاییم به امام خمینی فشار وارد کنیم که بله عراق دارد همینطور پیشروی می‌کند و ما توانایی مقاومت نداریم و باید قطعنامه را بپذیریم، این چیزی است که بعضی از آقایان از اینکه مردم بدانند به شدت احتراز می‌کنند، این یکی از مطالب بسیار مهم بحث پایان جنگ و پذیرش قطعنامه است. 
 
 آیا شواهد و نشانه‌های دیگری هم در این زمینه وجود دارد؟ 
 
بله مثلا آقای ری شهری که در کابینه آقای موسوی وزیر اطلاعات بودند ظاهرا یک ماه بعد از پذیرش قطعنامه نامه‌ای را به امام خمینی می‌نویسند در مورد تحمیل جام زهر و شایعاتی که بین مردم شایع شده است مبنی بر اینکه برخی افراد پذیرش قطعنامه را به امام تحمیل کردند، آقای ری شهری این سوال را از امام می‌پرسند که می‌گوید درتحلیل حوادث اخیر و مشخصا موضوع آتش بس این شایعه در سطح وسیع مطرح است که دیدگاه حضرت امام در مسائل اصولی جنگ با دیدگاه مسئولین کشور متفاوت است و اختلاف این دو دیدگاه دلیل اصلی تحمیل قطعنامه است یعنی در حقیقت این مسئولین زهر را به کام امام ریختند، امام مقابل این نامه که آقای ری شهری چنین مسئله مهمی را مطرح می‌کند سکوت می‌کند و هیچ چیز نمی‌گوید. این سکوت معنایش چیست معنایش تایید مطالب نامه است ولی امام در آن شرایط زمانی ترجیح می‌دهند جواب آنرا ندهند.
 

اگر خلاف این بود که قطعا امام تکذیب می‌کرد و می‌گفتند چنین چیزی صحت ندارد ولی وقتی امام سکوت می‌کند یعنی اینکه این مطلب صحت دارد ولی امام به دلیل مقتضیات آن زمان جواب نامه را نمی‌دهد. یک مطلبی هم بعد از قطعنامه و حمله مجدد عراق و هجوم مردم به جبهه‌ها از ایشان در کتاب نقل شده است از قول مرحوم حاج احمد خمینی که می‌گوید امام وقتی چند روز بعد از پذیرش قطعنامه صحنه‌های حضور مردم را در جبهه‌ها می‌بینند آن جمله معروف را می‌گویند. به چند نقل مختلف این جمله را آوردم که آقای بهداروند - پژوهشگر جنگ- این را نقل کردند که امام با دیدن این تصاویر می‌گویند که احمد اگر می‌دانستم که مردم این چنین در جبهه‌ها هستند هیچگاه قطعنامه را قبول نمی‌کردم، این جمله امام را ما از سه چهار کانال مختلف شنیدیم که این هم باز تاییدیه است که پذیرش قطعنامه به امام تحمیل شد و امام را پذیرش قطعنامه به مجبور کردند.